بمناسبت همایش ملی علمی و پژوهشی استاد شهریار و قرآن:
این شعر از استاد شهریار را چون برای اولین بار دیدم لذا خواستم به وبلاگ بعنوان آرشیو و بمناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) اضافه کنم.
ماه آن شب خموش و سرگردان / روی صحرا و دشت می تابید
رنگ غم رنگ حزن پرور ماه / همه جا را نموده بود سپید
دانه دانه ستاره بر رخ چرخ / همچون اشک یتیم می لرزید
خواب گسترده بود خاموشی / برجهان پرده فراموشی
مرغ شب آرمیده بود آرام / چشم ایام رفته بود به خواب
سایه نخل ها به چهره نور / از سیاهی کشیده بود حجاب
باد در جست و جوی گمشده ای / چرخ می زد چو عاشقی بی تاب
غرق شهر مدینه سرتاسر / در سکوتی عمیق و رعب آور
می کشید انتظار خاک آن شب / مقدم تازه مهمانی را
می ربود از کف گران مردی / آسمان همسر جوانی را
آتش مرگ مادری می سوخت / دل اطفال خسته جانی را
مردم آرام لیک آهسته / نوحه گر چهار طفل دل خسته
بر سر دوش جسم بی جانی / حمل می شد به نقطه ای مرموز
همه خواهان به دل درازی شب / گرچه شب بود تلخ و طاقت سوز
تا مگر راز شب نگردد فاش / نبرد پی به راز شب دل روز
راز شب بود پیکر زهرا / که شب آغوش خاک گشتش جا
راز شب بود بانویی معصوم / که چه او مردی از زمانه نزاد
هیجده ساله بانویی پر شور / که سیاه کرد چهره بیداد
بانویی، که از سخن به محضرعام / ریخت آتش به جان استبداد
بانویی شیردل، دلیر و شجاع / که نمود از حقوق خویش دفاع
گرچه زن بود لیک مردانه / از قیام آتشی عظیم افروخت
شعله ای برکشید از ته دل / که سیاه خرمن ستم را سوخت
درس احقاق حق و دفع ستم / به جهان و جهانیان آموخت
مردم خفته را زخواب انگیخت / آبروی ستمگران را ریخت.